مهاجرت، در گذر زمان

<strong>مهاجرت، در گذر زمان</strong>

موضوع مهاجرت مهاجرین تبعاتی نیز دارد. ظاهر امر، مهاجرین پس از مهاجرت و رسیدن به جایی امن از امکانات و وسایل دولت و سرمایه استفاده می کنند و بالعکس، اما این که به مرور زمان و بر اثر مسایل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی چه تغییرات و چالشهایی در کشورهای مقصد اتفاق می افتند و گروههای راست و ضد مهاجرت مثل قارچ رشد می کنند و مسایل و مشکلات جامعه بحران زده را به نام

مهاجرینی که اشتباه می کنند

<strong>مهاجرینی که اشتباه می کنند</strong>

پیشنهادم به مهاجرینی که در حین مهاجرت از کشور خود هستند و همه مسایل و مشکلات کشور مبدا را می دانند و به عمد همه را بزرگ و بزرگتر می کنند تا مهاجرت خود را مقبول و موجه جلوه دهند، قدری به مسایل و مشکلات کشور مقصد نیز تحقیق و تفحص کنند تا شاید در تصمیمات خطرناک شان در مواجه شدن با دنیای جدید را مورد شک و تردید قرار دهند

مرغ باغ ملکوتم

<strong>مرغ باغ ملکوتم</strong>

دوباره فکر دیگری به سرم زد و گفتم شاید من اشتباه می کنم و انچه که محمد روی گیوه اش نوشته است، درست است و او اهل این جهان نیست بلکه، مرغ باغ ملکوت و از عالم این خاک نیست و چند روزی از بدنش قفسی ساخته اند و همین روزهاست که درد و رنج و حرمان و تحقیر و تنهایی، حریفش شود و محمد بی کس بدون این که کسی خبر دار شود از زندان تن پرواز کند و به هر جایی که می خواهد برود

وقتی خوکها سلطان جنگل می شوند

<strong>وقتی خوکها سلطان جنگل می شوند</strong>

تا روزی که جنگل بود و حیوانات دیگر بودند، شیرها به دلایل قدرت فیزیکی و سرعت و خشونت و اتوریته، بر دیگر حیوانات برتری و هژمونی داشتند. به عبارتی، شیرها سلطان جنگل بودند. ولی کم کم در جنگل جدید ورق و معادله قوا دارد بر علیه شیرها و به نفع حیوانات دیگر چون خوکها، بر می گردد

پسر کو ندارد نشان از پدر

<strong>پسر کو ندارد نشان از پدر</strong>

سالها از پس هم گذشت. آن طور که میرزا و مردم از اکبر انتظار داشتند که او محض احترام به مردم و خانواده، گویش فارسی را فراموش کند و دوباره گویش محلی را فهم و درک کند و حرف بزند، متاسفانه اکبر موفق به انتظارات مردم نشد بلکه این بار این مردم بودند که خود را با شرایط و زبان اکبر، وفق دادند و ماجرای اکبر کم کم از رونق افتاد و به خیر و خوشی به تاریخ سپرده شد

کلعلی با خون خود کاسبی می کرد

<strong>کلعلی با خون خود کاسبی می کرد</strong>

سرانجام، پس از ختم یکی از دعوا و زدو خوردهای محلی که کلعلی در آن دعوا نیز شرکت کرده اما نه چوبی زده و نه چوبی خورده بود ولی به سیاق قبل در صدد برنده شدن در آن دعوا بود و عصبانی و با پای پیاده عازم پاسگاه خشکبیجار بود و بس که سراسیمه و حواس پرت بود، با ماشینی که در حین عبور از جاده بود برخورد کرد و از دنیا رفت و بدین سبب کارنامه باجگیری و نان مفت خوردن کلعلی برای همیشه بسته شد

انسان سرگشته

<strong>انسان سرگشته</strong>

از داستان زیبا و جالب کتاب آنتوان دو سنت اگزوپری که سیارات مختلفی را تعریف کرد بگذریم، سیاره ما نیز چندان بی شباهت با داستان تخیلی شازده کوچولو، نیست به ویژه در مورد سیاره سوزن بان که نویسنده در آن سیاره مردمی سرگشته و سر در گم را تعریف و تشبیه می کند

اشک مرداب

<strong>اشک مرداب</strong>

بدشانسی تالاب انزلی یکی و دو تا نیست. کمبود آب رودخانه ها، سدسازی روی رودخانه ها، فاضلابهای شهری و کشاورزی و صنعتی، عدم لایروبی و خشک شدن چشمه های زیرزمینی، سدسازی بر مصب تالاب به دریا، عقب نشینی دریا، روئیدن درخت و جنگل شدن تالاب، سوزندان جنگلها برای امر کشاورزی، جاده سازی و احداث کمربندی، تغییر کاربری تالاب به مسکونی و گردشگری، شهرک سازی، رشد فن آوری و صنعت و

ماکیاولیسم و پوپولیسم

<strong>ماکیاولیسم و پوپولیسم</strong>

نیکولو ماکیاولی، نویسنده و سیاستمدار قرن پانزدهم ایتالیا بر خلاف امانوئل کانت فیلسوف قرن هجدهم آلمان که مبتکر اخلاق وظیفه گرا و انسان را در آن واحد قانونگذار و مجری قانون می شمرد، اخلاق منحصر به خود را داشت و او کمتر از اخلاق و مردم حرف می زد و بیشتر نصایح و مطالبش متوجه شهریاران بود

چرا از انقلاب 57 دفاع می کنم

<strong>چرا از انقلاب 57 دفاع می کنم</strong>

از دست آوردهای انقلاب سال 1357 زیاد بودند که یکی آزاد شدن زندانیان سیاسی بود که اتفاقاً با تلاش شبانه روزی و با هزینه زندگی و خطرات فراوان در پیروزی انقلاب سهیم بودم اما ناباورانه پس از 9 سال و برای اولین بار در پاییز سال 1366 و در کردستان عراق به دست همان زندانی سیاسی که از زندان شاه آزاد شده بود، زندانی شدم. او یک تروریست و مجرم بود در حالی که من برای آزادی به بند کشیده شدم